اریک آرتور بلر، با نام مستعار جرج اورول، (زادهٔ ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳،موتِهاری، بنگال، هند – درگذشتهٔ ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰ لندن، انگلستان) رمان نویس ، مقاله نویس و منتقد انگلیسی است که به خاطر دو رمان قلعه حیوانات(۱۹۴۵) و همچنین رمان “1984“هزار و نهصد و هشتاد وچهار(۱۹۴۹)، به شهرت رسیده است. این رمان(۱۹۸۴) که رمانی عمیق پاد آرمانشهری(ضد اتوپیایی) است به بررسی خطرات حکومت تمامیت خواه (توتالیتر) میپردازد.
اورول هیچ گاه نام اصلی خود که با آن متولد شده بود را کنار نگذاشت، با این وجود او کتاب اول خود را که «آس و پاسها در پاریس و لندن» نام داشت در سال ۱۹۳۳ با نام مستعار خود یعنی جرج اورول(نامی که الهام گرفته از رودخانهی زیبای اورول در شرق آنجینا میباشد) منتشر کرد.
به مرور زمان نام مستعار او آنقدر با او ماندگار شد که پس از مدتی فقط تعداد کمی از بستگانش او نام واقعیاش میدانستند. تغییر نام اورول مطابق با یک تغییر اساسی در سبک زندگیاش بود؛ تغییری که او را از یکی از ارکان اصلی تشکیلات شاهنشاهی انگلیس به یک شورشی ادبی و سیاسی تبدیل کرد.
ابتدای زندگی
اورول در طبقهی صاحبان بنگال متولد شد. پدر وی یک مقام پایین رتبهی انگلیسی در خدمات رفاه هند بود. مادرش، که اصالتا فرانسوی بود، دختر یک تاجر ناموفق ساج در برمه (میانمار) بود. نگرش و موضع آنها مانند “نجیب زاده های بیخانمان” بود، همانطور كه اورول بعداً از افراد طبقه متوسط پایین نام برد كه ادعای آنها برای موقعیت اجتماعی با درآمد آنها تناسب چندانی نداشت.
بدین ترتیب اورول در فضایی پر از رنج و فقیرانه پرورش یافت. در سال 1911 پس از آنکه همراه با پدر و مادرش به انگلستان بازگشت، به مدرسه شبانه روزی مقدماتی در ساحل ساسکس اعزام شد و در آنجا به دلیل فقر و درخشش فکری در میان دیگر پسران متمایز شد. اورول در دوران رشد پسری عبوس، گوشه گیر و غیر عادی بود و بعدها قصد آن کرد که نگونبختیهایی که در آن سالها تجربه کرده را در مقالهای با محتوای زندگی نامه، تحت عنوان«چنین بودند شادیها» (۱۹۵۳) بنویسد تا پس از مرگش منتشر شود.
اورول بورسیه تحصیلی به دو مدرسه برجسته انگلیس، یعنی مدرسهی ولینگتون و مدرسهی اتون را بدست آورد و مدت کوتاهی در مدرسهی اول تحصیل کرد، سپس قبل از ادامه تحصیل در مدرسهی دوم، از 1917 تا 1921 در همان جا ماندگار شد.
آلدوس هاکسلی یکی از استادان وی بود و در مدرسهی اتون بود که اورول اولین مقاله خود را در نشریات دانشگاهی منتشر کرد. به جای ادامهی تحصیل در یک دانشگاه، اورول تصمیم به پیروی از رسم خانوادگیاش کرد و در سال 1922 به عنوان معاون ارشد منطقهای در پلیس امپراتوری هند، به برمه رفت.
او در تعدادی از ایستگاه های کشور خدمت کرد و در ابتدا به نظر می رسید که یک خادم نمونه سلطنتی است. نویسنده شدن آرزوی اورول از زمان کودکی تا کنون بود، و هنگامیکه متوجه شد ادارهی انگلیس تا چه حد برخلاف میل او است، از نقش خود به عنوان یک افسر پلیس استعمارگر احساس شرمندگی کرد.
پس از آن اورول بر آن شد تا در رمانی تحت عنوان «روزهای برمه» و همچنین در دو شرح زندگینامهای درخشان دیگر با نامهای «شلیک به فیل» و «مراسم اعدام» که در واقع نثرهای تجربی کلاسیک بودند، تجربیات و واکنشهایش نسبت به سلطنت شاهنشاهی را بازگو کند.
مخالفت با امپریالیسم
در سال 1927، هنگامی که اورول برای مرخصی به انگلستان میرفت، تصمیم گرفت که دیگر به برمه برنگردد و در یکم ژانویه 1928، قاطعانه برای استعفا از پلیس شاهنشاهی قدم برداشت.
او پیشتر در پاییز سال 1927 اقداماتی را برای شکل دادن به شخصیت خود به عنوان نویسنده آغاز کرده بود.
اورول گمان میکرد که موانع نژادی و قبیلهای مانع از یکدلی و همبستگی او با برمهای ها است و به همین سبب احساس گناه میکرد؛ او فکر کرد که می تواند با غوطه ور شدن در زندگی مردم فقیر و مطرود اروپا، مقصر اصلی گناه خود را از بین ببرد.
او که لباسهای ژنده پوش به تن داشت ، به ایست شرقی لندن رفت تا در خانه های ارزان قیمت کارگران و گدایان زندگی کند؛ مدتی هم در محله های فقیرنشین پاریس گذراند و در هتل ها و رستوران های فرانسه به ظرف میشست؛ او جادههای انگلستان را به همراه ولگردهای حرفهای پشت سر گذاشت و در مهاجرت سالانه خود به مردم زاغه نشین لندن برای کار در هاپ فیلدهای کنتیش پیوست.
این تجربیات به اورول مطالب لازم برای خلق کتاب«آس و پاسها در پاریس و لندن» را داد، که در آن حوادث واقعی به چیزی شبیه داستان تبدیل می شوند.
انتشار کتاب در سال ۱۹۳۳ به او کمک کرد تا شناخت ادبی اولیه را به دست آورد. اولین رمان اورول، «روزهای برمه»(۱۹۳۴) ، الگوی داستان بعدی او را در به تصویر کشیدن فردی حساس، وظیفه شناس، عاطفی و منزوی که با محیط اجتماعی ظالمانه یا غیر صادقانه در تضاد است، ایجاد کرد. شخصیت اصلی داستان «روزهای برمه» یک مدیر دون پایه است که به دنبال فرار از میهنپرستی خسته کننده و کوته نظرانه مستعمرهچی انگلیسی خود در برمه است.
همدردیهای او با برمهایها به یک فاجعه شخصی پیش بینی نشده ختم میشود. قهرمان رمان بعدی اورول، «دختر کشیش»(۱۹۳۵)، یک دختر مجرد غمگین است است که در تجربیات خود در میان برخی از کارگران کشاورزی به یک آزادی مختصر و تصادفی دست مییابد.به آسپیدیسترها رسیدگی کن(پول و دیگر هیچ)(۱۹۳۶) داستان یک دستیار کتابفروشی تحصیلکرده و دارای ذوق ادبی است که از تجارت پوچ و بی ارزش و مادیگرایی طبقه متوسط جامعه نفرت دارد اما در نهایت با ازدواج اجباری با دختری که دوستش دارد به اجبار در برابر طبقهی متوسط(بورژوا) سر تسلیم فرود میآورد. طغیان اورول علیه امپریالیسم نه تنها منجر به رد شخصی او از سبک زندگی بورژوازی بلکه منجر به تغییر جهت سیاسی او نیز شد.
اورول بلافاصله پس از بازگشت از برمه خود را آنارشیست خواند و چندین سال به این کار ادامه داد. با این وجود، در دهه ۱۹۳۰، او خود را یک سوسیالیست دانست، گرچه تفکر او بیش از حد آزادیخواهانه بود و مانع از آن شد که گام بعدی یعنی معرفی خود به عنوان یک کمونیست را بردارد. البته این امر در آن دوره کاملا رایج بود.
از «جاده به سوی اسکله ویگان» تا جنگ جهانی دوم
اولین کتاب سوسیالیستی اورول یک مقالهی سیاسی ابتدایی و نامتعارف به نام «جاده به سوی اسکله ویگان»(۱۹۳۷) بود. شروع این امر با شرح تجربیات او از آن زمانی است که برای زندگی به میان معدنچیان بی بضاعت و از کارافتادهی شمال انگلیس رفته بود و زندگی آنها را مشاهده میکرد و به اشتراک میگذاشت. پایان داستان هم با یک سری انتقادات شدید از جنبشهای سوسیالیستی موجود، همراه است. این مقاله که ترکیبی است از گزارش پر طعنه و خشمی که با یک لحن سخاوتمندانه ابراز میشود، مقدمهای است برای نوشتههای بعدی اورول.
در زمان چاپ «جاده به سوی اسکله ویگان»، اورول در اسپانیا بود. او برای گزارش در مورد جنگ داخلی در آنجا رفت و برای پیوستن به شبه نظامیان جمهوری خواه ماند و در جبهه های آراگون و تروئل خدمت کرد و به درجه ستوان دومی رسید. او در تروئل به شدت از ناحیه گلو مجروح شد و آسیبی که به صدایش رسید باعث شد برای همیشه با صدایی بسیار آرام و عجیب سخن بگوید. بعداً، در ماه مه ۱۹۳۷، پس از جنگی که در بارسلونا علیه کمونیستهایی که در تلاش برای سرکوب مخالفان سیاسی خود بودند درگرفت، اورول از ترس جان خود به اسپانیا گریخت. این تجربه او را با یک وحشت همیشگی از کمونیسم مواجه کرد، که ابتدا در شرح واضح تجربیات اسپانیایی او، “درود بر کاتالونیا” (۱۹۳۸) ، که بسیاری آن را یکی از بهترین کتابهای او می دانند، بیان شد. هنگامی که به انگلستان بازگشت، با نوشتن «هوای تازه»(گریز)(۱۹۳۹) تلاشی محافظه کارانه و مهمل نما را به نمایش گذاشت. اورول در آن کتاب از خاطرات پر از دلتنگی و غریبانهی یک مرد میانسال برای بررسی محبوبیت انگلیس گذشته و ابراز ترس از آینده ای که توسط جنگ و فاشیسم تهدید می شود استفاده می کند. هنگامی که جنگ جهانی دوم فرا رسید، اورول به از خدمت سربازی رد شد و در عوض رئیس خدمات هند از سازمان پخش انگلیس (بیبیسی) شد. وی در سال ۱۹۴۳ بی بی سی را ترک کرد و سردبیر ادبی «تریبون» شد، یک روزنامهی چپگرای سوسیالیستی وابسته به آنورین بیوان، رهبر حزب کارگر انگلیس.
در این دوره اورول یک روزنامه نگار پرکار بود، بسیاری از مقالات و نقدهای روزنامهها را همراه با انتقادات جدی نوشت. مانند مقالههای کلاسیک خود درباره چارلز دیکنز و هفته نامه های پسران و تعدادی کتاب در مورد انگلیس (به ویژه شیر و تک شاخ، ۱۹۴۱). او احساسات میهن پرستانه را با طرفداری از یک سوسیالیسم آزادیخواهانه ، غیرمتمرکز و کاملاً برخلاف آنچه توسط حزب کارگر انگلیس اعمال می شود، ترکیب کرد.
قلعه حیوانات و 1984
در سال ۱۹۴۴ اورول مزرعه حیوانات را به اتمام رساند، یک افسانه سیاسی که بر اساس داستان انقلاب روسیه و خیانتی که توسط ژوزف استالین به آن شد.
در این کتاب گروهی از حیوانات یک طویله شورش می کنند و ارباب استثمارگر خود را سرنگون میکنند و یک جامعه تساوی طلب برای خود راه اندازی میکنند. سرانجام، خوکها که رهبران نابغه و قدرتطلب حیوانات بودند، انقلاب را بر میاندازند و حکومتی استبدادی تشکیل میهند که اسارت و بردگیشان بسیار ظالمانهتر و بیرحمانهتر از انسانهایی است که قبلا اربابشان بودند. (“همه حیوانات برابر هستند ، اما بعضی از حیوانات از دیگران برابر ترند.”) اورول ابتدا در یافتن ناشر برای این شاهکار کوچک مشکل داشت، اما هنگامی که در سال ۱۹۴۵ دیده شد، حیوانات مزرعه او را مشهور و برای اولین بار، موفق کردند.
مزرعه حیوانات یکی از بهترین کارهای اورول بود ، کتابی سرشار از ذکاوت، تخیل و بسیار تحسین برانگیز. با این حال این کتاب تحت تاثیر کتاب آخر اورول یعنی «هزار و نهصد و هشتادو چهار» قرار گرفت. این رمانی است که او پس از سالها به عنوان هشداری در رابطه با تهدید تجمع نازیسم و استالینیسم نوشت. این رمان در آیندهای خیالی روایت میشود که در آن جهان زیر سلطهی سه حکومت مطلقه و دیکتاتوری پلیسی جنگ طلب است.
قهرمان کتاب، وینستون اسمیت انگلیسی، یکی از کارمندان دون پایهی حزب در یکی از این ایالتها است. اشتیاق او به حقیقت و نجابت او را به سمت یک عصیان مخفیانه علیه دولت سوق میدهد، که با تحریف حسابشده و سیستماتیک حقیقت و بازنویسی مداوم تاریخ متناسب با اهداف خود، حکمرانی خود را پایدار می کند.
اسمیت با زنی که همفکر اوست رابطه عاشقانه دارد اما بعدا هر دو توسط پلیس اندیشه دستگیر می شوند. حبس، شکنجه و بازپروری اسمیت نه برای شکستن و نابودی جسم او و یا تسلیم کردن او، که برای ریشه کن کردن اندیشهی مستقل و شأن معنوی اوست. تا آنجا که او را مجبور کنند کسی را دوست بدارد که پیشتر از اون نفرت داشت: وارث مسلم رهبری حزب، برادر بزرگترش!
تسلیم شدن اسمیت در برابر شگردهای وحشتناک شستشوی مغزی که توسط زندانبانانش اجرا میشد به اندازه کافی غمانگیز است، اما رمان قدرت اصلی خود را از خشونت همه جانبهای میآورد که به وسیلهی آن مقدمات تشکیل حکومت مطلقه و دیکتاتوری تا پایان آن را بدست میآورد.
عشق به قدرت و تسلط بر دیگران در نظارت دائمی و خیانت همه جانبه دولت پلیسی غیرقابل مقاومت و یورش ناپذیر که تحت حاکمیت آن هر فضیلت انسانی به آرامی فرو رفته و خاموش می شود، جلوه کامل خود را پیدا کرده است.
هشدار اورول در مورد خطرات احتمالی حکومت مطلقه و دیکتاتوری (توتالیتاریسم) تاثیرات عمیقی بر همنوعان و همچنین خوانندگان بعدی گذاشت و به عنوان کتاب و بسیاری از کلمات و اصطلاحات آن(“برادر بزرگ دارد به تو نگاه میکند” ، “خبرخوان” ،”فکر دوگانه”)تبدیل به کلید واژه هایی در مورد سوء استفادههای سیاسی مدرن شد.
اورول آخرین صفحات کتاب «1984» را در خانه ای دور افتاده در جزیره ژورای هبرید، که از درآمد حاصل از کتاب «قلعه حیوانات» خریداری کرده بود، نوشت. وی بین دوره هایی که بخاطر بیماری سل بستری کار کرد و نهایتا در ژانویه ۱۹۵۰ در بیمارستان لندن درگذشت.