کتاب همنام به انگلیسی (Namesake) اثر آدرین یانگ (Adrienne Young ) ترجمۀ صدیقه اوشنی انتشارات یک
معرفی کتاب همنام:
هنوز در رؤیاهایم میتوانستم درخشش نیمهشب را ببینم… و همینطور صدای مادرم را؛ اما هنوز به جزیرۀ کوچک فابل برنگشته بودیم. هنوز نه.
من و وست در کنار هم و در تاریکی، روی ساحل دراز کشیده بودیم و موج دریا، پاهای برهنهمان را لمس میکرد. صدای افراد گروهمان که دور آتش نشسته بودند و چاودار مینوشیدند، در باد به گوش میرسید و من به تنها ستارهای که در آسمان میدرخشید، نگاه کردم.
وقتی سر برگرداندم و به وست نگاه کردم، برق همان ستاره در چشمهایش میدرخشید. دستش را گرفتم، آن را به گونهام چسباندم و اولین روزی را به یاد آوردم که او را در اسکلهها دیده بودم. اولینبار که لبخندش را دیدم؛ اولینبار که تاریکی وجودش را دیدم و هربار که او تاریکی وجودم را دیده بود.
ما از جنس نمک، ماسه، دریا و طوفان بودیم.
ما در نروز ریشه داشتیم.
معرفی کامل همنام:
همنام دنبالهای نفسگیر بر رمان پرطرفدار فابل است که بار دیگر ما را به دنیای پرمخاطره و رازآلود آدرین یانگ میبرد؛ جایی که امواج خروشان دریاها، نه تنها بستر ماجراجوییهای هیجانانگیز، بلکه آینۀ تمامنمای پیچیدگیهای روح انسان است. در رمان فابل با دختری جوان و جسور به نام فابل همراه شدیم که برای بقا در دنیای بیرحم دریاها، ناچار بود از تمام مهارتهایش استفاده کند. او در جستوجوی پدرش، با چالشهای بیشماری روبهرو شد و درنهایت، رازهای تاریکی را کشف کرد که زندگیاش را برای همیشه تغییر داد.
همنام از جایی آغاز میشود که فابل، پساز کشف حقایق تلخ، باید با پیامدهای تصمیمات خود روبهرو شود. او در میان امواج خروشان دریاها، با دشمنان جدید و قدیم مواجه میشود و باید برای حفظ جان خود و عزیزانش، مبارزه کند.
آدرین یانگ با قلمی سحرآمیز، داستانی خلق کرده است که خواننده را از همان صفحات نخست، مجذوب خود میکند. او با مهارت تمام، تاروپود داستانی پیچیده و پرکشش را میبافد و خواننده را به سفری پرماجرا و نفسگیر در دنیایی مملو از رمزوراز و تاریکی دعوت میکند. شخصیتپردازیهای یانگ، از نقاط قوت بارز این اثر است. فابل، شخصیتی چندوجهی و پیچیده است که با چالشهای اخلاقی و درونی دشواری دستوپنجه نرم میکند. او در تلاش است تا هویت واقعی خود را کشف و در میان امواج خروشان احساسات متضاد، راهش را پیدا کند. سایر شخصیتهای داستان نیز، هریک با گذشتهای پرفرازونشیب و انگیزههایی پیچیده، در مسیری پر از چالش و تردید گام برمیدارند.
فضاسازیهای یانگ، همچون نقاشیهای تاریک و وهمآلود، فضایی رازآلود و پر از تعلیق را خلق میکند. توصیفات شاعرانه و جزئیات دقیق، خواننده را به عمق داستان میبرد و او را در دنیای خیالی فابل غرق میکند. گویی خواننده، خود بر عرشۀ کشتیها ایستاده و صدای امواج خروشان و بوی شور دریا را احساس میکند.
همنام اثری است که برای علاقهمندان به ژانرهای فانتزی دریایی، ماجراجویی و عاشقانه، جذاب خواهد بود. این کتاب، با داستانی پرهیجان، شخصیتهایی دوستداشتنی و فضاسازیهایی بینظیر، تجربهای فراموشنشدنی را برای خواننده رقم میزند. امید است شما نیز با مطالعۀ این کتاب، سفری هیجانانگیز و فراموشنشدنی را تجربه کنید و در کنار فابل و دوستانش، به کشف رازهای پنهان و مواجهه با چالشهای دشوار بپردازید.
قسمتی از کتاب:
همراه با اولین غواصیام، برای نخستینبار طعم چاودار را چشیدم.
دریا مملو از صدای سنگهای قیمتی بود و من پشت سر مادرم، به سوی گودال نوری شنا میکردم که روی سطح آب موج میزد.
بهسختی میتوانستم وزن کمربند سنگین لایروبی را تحمل کنم و پاهایم از فشار آن میسوخت، اما ایزولد اصرار داشت که حتی در اولین فرودم به صخرههای مرجانی، آن را بپوشم. چهره در هم کشیدم، قلبم در سینه بیقراری میکرد و زیر آسمانی غرق در نور، به سطح آب آمدم.
نخستین تصویری که پس از تمرکز دیدگانم نمایان شد، چهرۀ پدرم بود که بر فراز عرشۀ سمت چپ کشتی لارک، به نردهها تکیه زده بود و به من مینگریست. چهرهاش مزین به یکی از همان لبخندهای نادر بود که درخشش چشمان آبیاش را همچون جرقۀ سنگ آتشزنه نمایان میساخت.
مادرم مرا از آب بیرون کشید و کمک کرد تا پایم را روی اولین پلۀ نردبان بگذارم و من با بدنی که از سرما میلرزید، از نردبان بالا رفتم. سِینت روی عرشه منتظرم بود و بهمحض اینکه از لبۀ عرشه عبور کردم، مرا در آغوش گرفت. بعد درحالیکه آب دریا از دستها و موهایم میچکید، مرا به سمت اتاقک سکاندار برد.
وارد اتاقک شدیم و سینت لحافش را که آکنده از عطر گلهای ماهور بود، از روی تخت برداشت و آن را دورم پیچید. مادرم نیز لحظاتی بعد وارد شد و من پدرم را نظاره میکردم که یکی از جامهای زمردینش را از چاودار پر میکرد.
جام را وسط میزش گذاشت. آن را برداشتم و چرخاندم تا نور خورشید در تراشهایش بشکند و بدرخشد.
سینت به من نگاه میکرد و همانطور که جام را به لبهایم نزدیک میکردم، گوشۀ سبیلش با نیشخندی بالا رفته بود. محتویات جام را یکجا سر کشیدم. سوزش آن مانند آتشی در گلویم شعله کشید و به معدهام رسید. آهی کشیدم و سعی کردم نفس بکشم.
مادرم نگاهی به من انداخت. چیزی در چشمهایش بود که تابهحال ندیده بودم؛ نوعی احترام عمیق. گویی در همین لحظه، اتفاقی شگرف و درعینحال هولناک رخ داده بود. پلکی زد و مرا بین خودش و سینت کشید. خودم را در آغوششان جا کردم و در گرمای وجودشان دوباره کودک شدم.
اما دیگر روی لارک نبودم.
دربارۀ نویسنده، آدرین یانگ:
آدرین یانگ نویسندۀ آمریکایی ساکن آمریکاست. وی نویسندۀ پرفروش نیویورک تایمز است و به خاطر نوشتن رمانهای فانتزی مشهور شده است. معروف ترین اثر او کتاب آسمانی در اعماق است.

نقد و بررسی وجود ندارد.