کتاب داستانهای ترسناک برای خواندن در تاریکی به انگلیسی (More Scary Stories to Tell in the Dark) اثر الوین شوآرتز (Alvin Schwartz) ترجمۀ سارا پورباقر انتشارات کودکیار
معرفی کتاب داستانهای ترسناک برای خواندن در تاریکی:
با سرعت میدویدم، چون هر لحظه امکان داشت یکی از مردهها پایم را بگیرد و من را به داخل قبرش بکشاند. صدای نالهشان کل قبرستان را برداشته بود؛ قبرستانی که انتها نداشت.
یکهو مچ پایم پیچ خورد و دست استخوانی جنازهای دور مچم حلقه شد. از خنده شیطانیاش تنم لرزید. چیزی سعی داشت کمرم را بگیرد. برگشتم و دیدم که پشت سرم…
چراغها را خاموش کنید، کتاب را ورق بزنید و با قدم زدن در دنیای ارواح و مردگان ترس و استرس را تجربه کنید. بعد از دیدن تصاویر و خواندن داستانهای این کتاب، صدای ضربان قلبتان شنیدنی است!
معرفی کامل داستانهای ترسناک برای خواندن در تاریکی:
فولکلور بهعنوان میراث فرهنگی و شفاهی یک ملت، یکی از غنیترین منابع برای درک باورها، آداب، ترسها و امیدهای مردم است. در طول تاریخ، همواره داستانها و افسانهها نهتنها بهمنظور سرگرمی، بلکه بهعنوان ابزاری برای آموزش، انتقال ارزشها و هویت فرهنگی به نسلهای بعدی به کار رفتهاند. در این میان، داستانهای ترسناک که به جنبههای تاریک انسان و دنیای اطرافش پرداختهاند، از جایگاه ویژهای برخوردارند. آنها نهتنها به ترسهای فردی و اجتماعی اشاره دارند، بلکه به ترسهای جهانی و مشترک انسانها مثل مسائل ماوراءالطبیعه، موجودات ناشناخته و اتفاقات مرموز میپردازند.
در ایران، این داستانها بهویژه در مناطق روستایی و کوهستانی که مردم ارتباط نزدیکی با طبیعت دارند، رواج زیادی داشته است. داستانهایی که حول ارواح، اجنه، دیوها و موجودات ماورایی شکل میگیرند، در فرهنگ ایرانی از گذشتههای دور بودهاند. این داستانها معمولاً در دل طبیعت وحشی و محیطهای دورافتاده همچون روستاها، جنگلها، قناتها و کوهها روایت میشوند؛ مکانهایی که باورهای مردمان محلی درمورد موجودات ترسناک و نیروهای ناشناخته در آنها نهفته است.
داستانهای فولکلور ترسناک، نهتنها در کشورهای مختلف بلکه در فرهنگهای متنوع از گذشتههای دور، یک ویژگی مشترکی دارند: ترس از ناشناختهها و موجودات ماورایی که در گوشه و کنار دنیای پیرامون انسانها پنهان شدهاند. در این داستانها، مکانها و محیطهای خاصی همچون جنگلها، کوهها، خانههای قدیمی و دریاها نقشی کلیدی در ایجاد حس ترس دارند و نشان میدهند که انسانها همواره در تلاشاند تا مرزهای شناختهشدۀ خود را با دنیای مرموز و خطرناک روبهرو کنند. این داستانها بهعنوان میراث فرهنگی شفاهی، ابزاری برای آموزش و انتقال باورها، ارزشها و هویتهای فرهنگی به نسلهای آینده بودهاند.
اگر بهدنبال لحظاتی هستید که هم از ترس دلتان بلرزد و هم لبخند به لبتان بیاید، باید بگویم که با این کتاب، دقیقاً در نقطهای قرار میگیرید که ترس و سرگرمی در کنار هم به اوج میرسند! امیدوارم با خواندن این داستانها، دقایق خوبی را بگذرانید و شاید کمی بیشتر از قبل به تاریکی شب شک کنید!
قسمتهایی از کتاب:
-
مرد جوانی به همراه همسرش برای دیدار با پدر و مادرش راهی سفر شدند. آنها معمولاً بهموقع برای شام میرسیدند؛ اما اینبار دیرتر حرکت کرده بودند و حالا هوا داشت تاریک میشد. بنابراین تصمیم گرفتند شب را جایی بمانند و فردا صبح به مسیرشان ادامه دهند.
کنار جاده و در جنگل، خانۀ کوچکی دیدند. همسرش گفت شاید اتاق اجارهای داشته باشند؛ بنابراین رفتند تا بپرسند. مرد و زن سالخوردهای در را باز کردند و گفتند که اتاق اجاره نمیدهند؛ اما خوشحال میشوند آنها را بهعنوان مهمان بپذیرند.
زن قهوه درست کرد و کمی کیک آورد و همگی باهم مشغول صحبت شدند. بعد زوج جوان را به اتاقشان راهنمایی کردند. مهمانها دوباره خواستند که برای آن شب پول بدهند؛ اما پیرمرد گفت که هیچ پولی را قبول نمیکند. زوج جوان صبح زود قبل از میزبانانشان از خواب بیدار شدند، روی میز نزدیک درب ورودی یک پاکت با مقداری پول گذاشتند و رفتند.
کمی بعد برای صبحانه به رستورانی رفتند. وقتی به صاحب رستوران گفتند شب را کجا ماندهاند، او شوکه شد و گفت: «ولی فکر نکنم هاااا. اون خونه کاملاً تو آتیش سوخته و زن و مرد ساکن اونجا فوت شدن.»
زوج جوان که نمیتوانستند باور کنند، به همان خانه برگشتند؛ اما خانهای وجود نداشت. تنها چیزی که پیدا کردند، چوبهای سوختۀ خانه بود. آنها در میان خرابههای خانه ایستادند و سعی کردند بفهمند چه اتفاقی افتاده است. سپس زن از تعجب فریاد کشید. در آوار سوختۀ خانه، یک میز کاملاً سوخته پیدا کردند؛ درست مثل همان میزی که صبح کنار در دیده بودند و روی آن میز پاکت پول را گذاشته بودند.
(بگو ببینم، دلت میخواد مهمون اون خونه بشی؟)
- در یک شنبۀ تاریک و بارانی، قصاب چاق و خوشبرخورد محله به نام ساموئل بلانت با همسرش الوئیس دربارۀ پول بحث کرد. بلانت عصبانی شد و الوئیس را کشت. بعد گوشت او را سوسیس کرد و استخوانهایش را بعد از صاف کردن زیر یک سنگ بزرگ، در حیاط خانه دفن کرد. بلانت برای پنهان نگه داشتن راز این قتل، به همه گفت که همسرش به مسافرت رفته است.
او گوشت سوسیس جدیدش را با گوشت خوک مخلوط و بعد با نمک، فلفل، کمی مریم گلی، آویشن و سیر مزهدار کرد. برای بهتر شدن طعمش هم آن را دودی کرد. بلانت نام این سوسیس را “سوسیس ویژۀ بلانت” گذاشت. تقاضا برای این سوسیس جدید آنقدر زیاد بود که او بهترین خوکها را خرید و شروع به پرورش خوک کرد. همچنین چشمش بهدنبال افرادی بود که ممکن است گوشت خوشمزهای برای سوسیس داشته باشند.
یک روز معلم چاق و مهربانی، وارد مغازهاش شد. بلانت او را گرفت، کشت و تبدیل به سوسیس کرد. بار دیگر دندانپزشک او به مغازه آمد که مرد قد کوتاه و تپلی بود. او را هم وارد چرخگوشت کرد. سپس یکییکی کودکان محل ناپدید میشدند. حتی بچه گربهها و توله سگها؛ اما هیچکس به بلانت شک نمیکرد. این وضعیت سالها ادامه یافت تا اینکه یک روز بلانت اشتباه بزرگی مرتکب شد.
یک پسر چاق وارد مغازۀ قصابی شد. بلانت او را گرفت و شروع به کشیدن بهسمت چرخگوشت کرد. اما پسر از دست او فرار کرد و از مغازه بیرون دوید. بلانت هم دنبالش دوید و چاقوی قصابی بزرگش را پشت سر او تکان میداد. وقتی مردم این صحنه را دیدند، فهمیدند چه بلایی بر سر تمام کودکان، بزرگترها، گربهها و سگهای محل آمده است.
جمعیت عصبانی در مغازۀ قصابی او جمع شدند. هیچکس نمیداند دقیقاً چه بر سر بلانت آمد. برخی میگویند او را غذای خوکهایش کردند. عدهای دیگر میگویند او را در چرخگوشت انداختند.
اما دیگر نه او دیده شد و نه سوسیسهای ویژهاش.
(دلم میخواد یه بار ببرمت مغازۀ بلانت! گوشتت جون میده واسه یه سوسیس خوشمزه!)
دربارۀ نویسنده، الوین شوآرتز:
آلوین شوارتز نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی بود که بیش از پنجاه کتاب نوشت و به موضوعاتی مانند فولکلور و بازی با کلمات پرداخت. وی بیشتر به خاطر مجموعه کتاب داستانهای ترسناک برای خواندن در تاریکی معروف شده است.

فهرست مطالب کتاب:
- مقدمۀ نویسنده (بخش اول)
- مقدمۀ مترجم
- انگشت شست
- پیادهروی
- برای چه آمدهای؟
- ولگرد دلیر
- مردی از لیدز
- پوست و استخوان
- یک موجود عجیب و ترسناک
- سرد مثل خاک
- گرگ سفید
- خانۀ تسخیرشده
- مهمان
- آواز نعشکش
- دختری که روی قبر ایستاد
- اسب جدید
- تمساحها
- جا برای یک نفر دیگر
- وندیگو
- مغز جسد
- میتوانم سبدتان را برایتان بیاورم؟
- قلاب
- لباس شب سفید ساتن
- نوربالا
- دیوانهای در همین حوالی
- افعی
- دی لغزنده
- اتاق زیر شیروانی
- رقص یک مرده
- تا آمدن مارتین صبر کن
- روحی با انگشتان خونی
- مقدمۀ نویسنده (بخش دوم)
- مشکلی وجود دارد
- تصادف
- یک صبح یکشنبه
- صداها
- نور عجیب آبی
- مردی که سقوط کرد
- سگ سیاه کوچولو
- جیرینگ جیرینگ
- عروس
- انگشتر زن مرده
- طبل
- پنجره
- یک سوسیس خوشمزه
- پنجۀ گربه
- صدایی میآید
- اوه سوزانا
- مرد وسطی
- گربهای در کیسه خرید
- تخت کنار پنجره
- دست مَرد مُرده
- شبحی در آینه
- نفرین
- کلیسا
- خبر بد
- سوپ قبرستان
- کت و شلوار قهوهای
- مردۀ بی سر
- تق تق تق
- مقدمۀ نویسنده (بخش سوم)
- قرار ملاقات
- ایستگاه اتوبوس
- سریع و سریعتر
- واقعا خوشمزه
- سلام کیت
- سگ سیاه
- رد پا
- چشمهایی مثل چشم گربه
- اسبی به نام بِس
- هارولد
- باتلاق جهنمی
- نفرین سیاه
- دختر گرگی
- پنج کابوس
- رؤیا
- حیوان خانگی جدید سام
- شاید به خاطر بیاوری
- لکۀ قرمز
- نه ممنون
- اینجا چه خبره؟
- دردسر
- یووووهوووو
- غریبهها
- خوک
- مشکلی پیش آمده؟
- خودشه
- میخورمت
- شاید نفر بعدی تو باشی
نقد و بررسی وجود ندارد.