معرفی کتاب مرگ ایوان ایلیچ
به انگلیسی (The Death of Ivan Ilyich)
نوشته لئو تولستوی (Leo Tolstoy)
ترجمه منصوره خمکده
انتشارات یوشیتا
مرگ ایوان ایلیچ یکی از شاهکارهای لئو تولستوی، داستان نویس مشهور روسی، داستان یک قاضی مشهور در پترزبورگ را روایت می کند که ناگهان دست به گریبان مرگ می شود. او که در تمام طول عمرش فکر میکرد زندگی شایسته، آبرومند و با عزتی داشته، اکنون باید با مرگ روبرو شود و پذیرش این امر برایش رنجی دردناک به ارمغان می آورد. یک مرد شایسته و والامنش با چنین واقعیت تلخ، اما ناگزیر چگونه کنار می آید؟
این داستان کوتاه در اوج ظرافت و دقت به قلم لئو تولستوی در آمده و در آن یکی از عمیق ترین مفهوم زندگی یعنی مرگ به تصویر کشیده شده است.
در انتهای کتاب 2 داستان کوتاه دیگر از لئو تولستوی نیز به نام های قهوه خانه سورات (Coffee house of Surat) و سه پرسش ( The Three Questions) وجود دارد.
دربارۀ نویسنده:
لئو تولستوی یکی از نوابغ ادبیات روسیه در قرن نوزدهم بود. او بارها نامزد دریافت جایزۀ نوبل ادبیات و جایزۀ صلح نوبل شد، اما هرگز نتوانست به آنها دست پیدا کند. دو رمانِ «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» از شاهکارهای معروف و بی نظیر این داستاننویس فیلسوف و مشهور به شمار میروند. تولستوی اغلب به عنوان یکی از بهترین نویسندگان تاریخ در سبک رئالیسم شناخته میشود.
زندگینامه:
لئو تولستوی نهم سپتامبر سال 1828 در روسیه در خانواده ای معروف و بزرگ چشم به جهان گشود. وی فرزند چهارم کنت گراف نیکلای ایلیچ تولستوی و پرنسس ماریا نیکلایونا بود. تولستوی مادر خود را در دوسالگی و پدرش را زمانی که تنها نُه سال داشت، از دست داد. پس از این دو فقدان، سرپرستی لئو و چهار برادر و خواهرش را مادربزرگ آنها و پس از فوت او، عمهشان برعهده گرفت. لئو تولستوی از دخترعمهی خود، تاتیانا الکساندرونا، به عنوان مهمترین فرد در دوران کودکی و نوجوانیاش یاد کرده بود.
او در سال 1844 وارد دانشگاه کازان شد تا در رشتۀ زبان های شرقی تحصیل کند، اما سه سال بعد به حقوق تغییر رشته داد و در دانشکدۀ حقوق ادامه تحصیل داد؛ اما باز هم در سال 1847 درسش را رها کرد و به زادگاهش بازگشت. در سال 1851 وارد ارتش شد و به ماموریت قفقاز رفت که تازه تحت سلطۀ روسیه در آمده بود. در همان سال اولین اثر خود را نوشت که سال بعدش در مجلۀ معاصر چاپ شد.
تولستوی در سال 1862 با با سوفیا آندره یونا برس، دختر یکی از پزشکان برجستهی مسکو، ازدواج کرد. وصلتی که حاصل آن سیزده فرزند بود که چهار تای آن ها در کودکی مردند. خلاقیت و هنر لئو تولستوی پس از ازدواج به اوج خود رسید. او سالهای باقیمانده از دههی 1860 را به نگارش جنگ و صلح داد و پس از اتمام آن، نوشتن آناکارنینا شاهکار دیگر خود، را آغاز کرد.
کتاب مرگ ایوان ایلیچ به عنوان 100 رمان برتر دنیا شناخته شده است.
قسمت هایی از متن کتاب:
اتفاقی وحشتناک، جدید و مهمتر از هر چیز قبلی در زندگی اش در حال وقوع بود و فقط او به تنهایی از آن آگاه بود؛ چراکه اطرافیان نمی فهمیدند یا نمی خواستند که بفهمند و تصور می کردند همه چیز مثل قبل در جریان است. این موضوع بیش از پیش ایوان ایلیچ را عصبانی می کرد. اهالی خانه، به ویژه خانم و دخترش در تب و تاب میهمانی های متعدد مشغول بودند و هیچ نمی فهمیدند و از اینکه ایوان ایلیچ با رفتارهای بد و افسرده، حال آنها را خراب می کرد، به خشم می آمدند.
ایوان ایلیچ با چشم های گشاد به تاریکی زل زد و با خود گفت: «دیگه چه فایده داره؟ هرچه بادا باد! مرگ! بله مرگ! اونا هیچکدوم از حال من خبر ندارن و نمی خوان هم که داشته باشن. حتی یکم دلشون هم برام نمی سوزه! سرشون گرم مسخره بازیه.» از پشت در صدای پیانو را شنید. «فعلاً خوش می گذرونن و بیخیالن، اما اونا هم بالاخره یه روزی می میمرن! احمق ها! اول من می میرم و بعدش هم اونا. دیر و زود داره، اما سوخت و سوز نداره. الان اونا خوشحالن دیوهای پست فطرت!»
خریدار محصول (خریدار محصول)