کتاب فابل به انگلیسی (Fable) اثر آدرین یانگ (Adrienne Young) مترجمین: زهرا سجادی، علی محمدی، فاطمه صمدیپور انتشارات یک
معرفی کتاب فابل:
چرا پدر فابل فردای روزی که مادرش در دریای طوفانی غرق شد، او را رها کرد؟
فابل، دختر قدرتمندترین تاجر، برای زنده ماندن باید یاد بگیرد که به هیچکس اعتماد نکند و به مهارتهای منحصربهفردی که مادرش به او آموخته، تکیه کند. او هویت خودش را پنهان میکند و تمام خطرات را به جان میخرد تا با گذر از جزایر بتواند پدرش را ملاقات کند. پا به دنیای مردان میگذارد و با مواجهه با دزدان دریایی و طوفانهای سخت مسیرش را پیش میبرد.
فابل دختری حساس، کنجکاو و ماجراجوست. با او همراه شوید و از این داستان جذاب و عاشقانه و پرماجرا لذت ببرید.
قسمتی از کتاب فابل:
-
درحالیکه طنابهای سنگین را در دستههای مرتب در پای دکل جلویی جمع میکردم، خون از انگشتام میچکید. از قبل از سپیدهدم مشغول به کار بودم و طنابها را جمع میکردم و در همین حین، پاج آنها را با طنابهای جدید جایگزین میکرد. هم دکل جلو و هم دکل اصلی در طوفانی که در مسیر بهسوی جوال رخ داده بود، آسیب دیده بودند و طنابهای ضعیف ممکن بود در صورت وقوع طوفان دیگری دوام نیاورند و چنین طوفانی کاملاً قابل انتظار بود.
-
ما هنوز به سمت شمال درحال حرکت بودیم و تقریباً نیم روز از مسیر به سوی دِرن تأخیر داشتیم. چند سالی بود که روی دریا نبودم، اما هنوز بلد بودم چگونه از طریق نور ستارگان راه را پیدا کنم و نیمی از شب را روی عرشه گذرانده بودم و در ذهنم نقشۀ دریا را میکشیدم. تنها دو جهت برای حرکت از جوال وجود داشت: شمال، به سمت نروز یا جنوب، به سوی دریای بینام.
-
هرگز به دریای بینام نرفته بودم، اما مادرم در آنجا متولد شده بود. پوست خشک و زیر و دستان پینهبستهاش او را شبیه کسی میکرد که روی کشتی بزرگ شده باشد، اما او زمانی که همسن من بود، به نروز آمده بود و در خدمۀ سینت بهعنوان یک لایروب جای گرفته بود و گذشتهاش در دریای بینام را پشت سر گذاشته بود. درحالیکه روی دکل مینشستیم، او دستانش را دور من حلقه میکرد و پاهایمان آویزان بود و از باستیان، بندری که آن را خانه مینامید و کشتیهای بزرگی که در آن آبهای عمیق حرکت میکردند، برایم قصه میگفت.
-
یکبار از او پرسیدم که آیا روزی به آنجا برمیگردد؟ آیا مرا هم به آنجا میبرد؟ اما فقط گفت که او برای زندگی دیگری آفریده شده و من هم همینطور.
-
همانطور که داشتم این خاطرات را در ذهنم مرور میکردم، ناگهان کشتی سرعتش را کم کرد و پای برهنهام روی عرشۀ خیس سر خورد؛ بالا را نگاه کردم و همیش، ویلا و آستر را دیدم که درحال جمع کردن بادبانها بودند. پاج حتی سرش را هم از کارش بلند نکرد و یک دسته طناب دیگر را روی عرشه انداخت. طناب جلوی من به زمین خورد و در همان لحظه، درِ اتاق سکاندار باز شد و وِست از راهرو بیرون آمد.
دربارۀ نویسنده، آدرین یانگ:
آدرین یانگ نویسندۀ آمریکایی ساکن آمریکاست. وی نویسندۀ پرفروش نیویورک تایمز است و به خاطر نوشتن رمانهای فانتزی مشهور شده است. معروف ترین اثر او کتاب آسمانی در اعماق است.

نقد و بررسی وجود ندارد.