جان فردریکسون از شش سالگی در مغازۀ آهنگری پدرش در شهر کلیر لیک در ایالت آیووا کار میکرد. او در آنجا همراه پدرش به کار آهنگری و جوشکاری، تعمیر ابزارآلات کشاورزی و تولید نردههای فلزی مشغول بود. اگرچه والدینش امیدوار بودند او روزی مغازه را به دست بگیرد، اما یک معلم موسیقی آنها را متقاعد کرد که جان استعداد آن را دارد که موسیقیدان شود و باید به دانشگاه برود. او از دانشگاه فارغالتحصیل شد و در نواختن ساز هورن، مهارت زیادی کسب کرد. پس از آنکه یک درمانگر به او کمک کرد، تصمیم گرفت درمانگر شود. شبها به تمرین موسیقی میپرداخت و روزها به دانشکدۀ تحصیلات تکمیلی میرفت تا مددکار اجتماعی و رواندرمانگر شود. مدتی در یک کلینیک سلامت روان و یک مرکز مشاوره کار کرد و بعد در مطب خصوصی خودش مشغول به کار شد.
برای ادامۀ تحصیلاتش، درخواست ورود به یک مؤسسۀ روانکاوی را داد؛ اما به او گفتند مطمئن نیستند بهدلیل آسیبهای روحی که در کودکی دیده است، قابلتحلیل باشد. او تعجب کرد که چرا او را براساس کارهایی که در گذشته با او انجام شده است، ارزیابی میکنند، نه آنچه خودش در گذشته انجام داده است. همان موقع متوجه شد چقدر مهم است که هیچکس را بهخاطر مسائل غیرشخصی، یعنی آنچه با او انجام شده است، قضاوت نکنیم؛ درعوض، باید به مسائل شخصی توجه کنیم، یعنی آنچه قادر بودیم با شرایطی که پیشرو داشتیم، انجام دهیم. او درک جدیدی از رفتارهای ارادی داشت که از طریق آنها خودمان را میسازیم و به زندگیمان معنا میبخشیم. این تجربه، درک جدیدی از نقش امید در زندگی و درمان به او داد.
او بهعنوان یکی از اعضای هیئتعلمی دانشکدۀ روانپزشکی واشنگتن، روانشناسان، روانپزشکان و مددکاران اجتماعی زیادی را تعلیم داده است. درحالحاضر، به متخصصان بهداشت روان در سرتاسر دنیا آموزش میدهد و فیلمهایی از کارهای خودش را به نمایش میگذارد. آرزوی او در زندگی، آموزش رواندرمانی برای همگان بوده است؛ درست همانطور که پدرش، آهنگری را به او آموخت و استادان موسیقی، نواختن هورن را به او آموزش دادند.
وی قبل از نوشتن این کتاب برای عموم، دو کتاب دیگر و بیش از سی مقاله در زمینۀ رواندرمانی نوشته است. کتاب قبلی او با عنوان همآفرینی تغییر: فنون تأثیرگذار درمان پویشی برندۀ جوایز زیادی شد.