عضویت در سیستم کتابفروش‌شو!
٪30 تخفیف

کتاب نازنین

  • نویسنده: فئودور داستایوسکی
     
  • مترجم: نگین لشگری
برند: شناسه محصول: 9786228825472 دسته‌بندی‌ها: , , , , ,

قیمت اصلی: ۱,۶۰۰,۰۰۰ ریال بود.قیمت فعلی: ۱,۱۲۰,۰۰۰ ریال.

موجود در انبار

۱۱۲,۰۰۰ ریال هدیه خرید بعدی

تمام کتاب‌های عرضه‌شده در فروشگاه اینترنتی یوشیتا نسخه‌ی اصلی و دارای ضمانت اصالت و سلامت فیزیکی هستند.
در صورت عدم رضایت، تا ۷ روز پس از خرید امکان بازگشت وجه برای شما فراهم است.

  • ارسال به سراسر کشور
  • پشتیبانی ۲۴ ساعته، ۷ روز هفته
  • 7 روز ضمانت بازگشت و تعویض کالا
  • تضمین اصالت و کیفیت کالا
  • تحویل در کمترین زمان

کتاب نازنین به انگلیسی (The meek one) اثر فئودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoyevsky) ترجمۀ نگین لشگری انتشارات یک

معرفی کتاب نازنین:

ایــن نــه یــک داســتان اســت و نــه یادداشــت‌هایی پراکنده. مردی را تصور کنید که همســرش چند ســاعت پیش، از پنجره خودش را به بیرون پرت کرده و حالا جسد او روی میز روبه‌رویش قرار دارد. مرد که دچار گیجی و ســردرگمی شــده اســت، هنوز فرصت نکرده افــکارش را جمع‌وجور کند. او در اتاقــش قــدم می‌زند و تلاش می‌کند بفهمــد چه اتفاقی افتاده یا به‌اصطلاح  خیالی اســت؛ ِمی‌خواهــد «افــکارش را متمرکــز کند». افــزون بر این، او یک بیمار یعنی علی‌رغم سلامت جســمی خود، دائم خودش را بیمار می‌داند. این فرد که به‌شــدت دچار مالیخولیاســت، از آن‌دســته افرادی اســت که با خودشــان حرف می‌زننــد. حــالا او با خــودش حرف می‌زند، ماجــرا را بازگو می‌کنــد و برای خودش موضوع را تحلیل می‌کند.

بــا وجود انســجام ظاهــری در گفتارش، او چندین‌بار حــرف خودش را نقض می‌کند؛ چه در منطق و چه در احساســات. خودش را توجیه می‌کند، همســرش را ســرزنش می‌کنــد و شــروع به گفتن توضیحــات بی‌ربط می‌کنــد: در این میان، هــم افــکار و احساســات ناپســندش را بیان می‌کنــد، هم احساســات عمیقش را. کم‌کم واقعاً مســئله را متوجه می‌شــود و افکارش را متمرکز می‌کند. مجموعه‌ای از خاطراتــی کــه بــه یــادش می‌آینــد، او را به‌طــور ناگزیر بــه حقیقت می‌رســانند؛ حقیقتــی کــه ذهــن و قلبــش را به‌شــدت تحت‌تأثیــر قــرار می‌دهــد. در پایــان، حتــی لحن داســتان هم در مقایســه با آغــاز بی‌نظم آن تغییــر می‌کند. حقیقت به‌شــکلی کاملاً روشــن و واضح برای این مرد بدبخت آشــکار می‌شود، البته فقط برای خودش. موضوع داستان این است؛ البته روند بازگویی داستان، در طول چند ساعت اتفــاق می‌افتــد، به‌صــورت تکه‌تکــه و نامرتب: راوی داســتان، گاهــی با خودش حــرف می‌زنــد و گاهــی انــگار دارد بــا شــنونده‌ای نامرئــی یا یک قاضــی صحبت می‌کنــد، امــا ایــن دقیــقاً همان چیزی اســت کــه در واقعیــت اتفــاق می‌افتد.

قسمتی از کتاب:

  • موضــوع مهمــی که درمورد او فهمیدم، در یک جمله به شــما می‌گویم: «پدر و مــادرش مــرده بودند.» آن‌ها ســه ســال قبل از دنیــا رفته بودنــد و او با دو عمۀ بدنــام و بی‌عــارش زندگــی می‌کرد: اگرچــه که بدنــام و بی‌عار بــرای آن‌ها خیلی کم اســت. یکی از عمه‌ها بیوه بود و کلی بچه داشــت (شش بچه قد و نیم‌قد) و دیگری یک دختر ترشیدۀ پیر و ترسناک بود. هر دو عمه‌های او بسیار بدترکیب بودند. پدرش کارمند دولت بوده و البته سمت بالایی نداشــته اســت. او فقط یک کاتب بوده که از روی احترام، یک لقب تشریفاتی هم به او داده بودند. در حقیقــت، تــا اینجــا همه‌چیــز به نفع من بــود، چون من از نظــر موقعیتی، یک ســر و گردن از آن‌ها بالاتر بودم. به‌هر‌حال، من ســتوان بازنشســته‌ای بودم، یــک نجیب‌زادۀ با اصل‌ونســب، مســتقل با کلــی چیزهای خوب دیگر. و اما در‌مورد مغازۀ سمســاری‌ام هم عمه‌هایش فقط می‌توانســتند بــا احتــرام به آن نــگاه کنند. تمام این ســه ســال، عمه‌هایش از او حســابی کار کشیــده‌ بودنــد و او مثل یک بــرده زندگی می‌کرده، امــا با وجود این شرایط، موفق شده بود در امتحان ورودی یک جایی هم قبول شود؛ بله، موفق شده بود قبول شود. او با وجود اینکه زیر بار سنگین و بی‌رحمانۀ کارهای روزمره در‌حال له‌شدن بود، اما توانسته بود به‌سختی زمانی را برای درس خواندن پیدا کند. این نشان‌دهندۀ تلاش او برای رسیدن به چیزی بالاتر و بهتر بود.

  • اما چه چیزی باعث شده بود که بخواهم با او ازدواج کنم؟ اهمیتــی نــدارد. حــالا بعداً می‌گویــم… اصلاً مگــر این موضــوع اهمیتی دارد! او بــه بچه‌هــای عمــه‌اش درس مــی‌داد، خیاطــی می‌کــرد و این اواخــر، علاوه‌بر اینکه برای آن‌ها لباس می‌دوخت، با اینکه وضعیت سینه‌اش اصلاً خوب نبود، کــف زمیــن را هم بــا جوهرنمک می‌ســابید. اگر بخواهــم راســتش را بگویم، تازه او را کتــک هــم می‌زدنــد و به‌خاطر هر لقمــه نانی که آنجا می‌خــورد، به او طعنه می‌زدند و کفر او را درمی‌آوردند. حتی قصد داشتند او را بفروشند و نقشۀ این کار را هم کشیده بودند. ای تف به این زندگی! خدا لعنتشان کند! حــالا دیگــر ایــن جزئیات کثیــف را ادامه نمی‌دهــم. این‌هــا را بعدها خودش برایم گفت. یــک ســال تمــام، همســایۀ آن‌ها کــه خواربارفــروش چاقــی بــود، او را زیر‌نظر داشت، اما او یک مغازه‌دار معمولی نبود. او صاحب دو دهنه مغازۀ خواربارفروشی بود. دو همســر داشــت و با آن‌ها طوری رفتار می‌کرد که انگار برده‌هایش بودند. حالا به‌دنبال سومی می‌گشت و چشمش این دختر را گرفته بود. لابد با خودش فکر کرده بود: «این دختره ساکت و مظلومه، توی فقر هم که بزرگ شده. من هم فقط به‌خاطر بچه‌هام که بی‌مادر نمونن، باهاش ازدواج می‌کنم.» واقــعاً هــم بچــۀ بی‌مادر داشــت. او تلاشــش را بــرای جور کــردن این وصلت شــروع کــرد. اول بــا عمه‌هــا گفت‌وگــو کــرد. تــازه، پنجــاه ســالش هم بــود. دختر بیچاره از ترس همین‌طور مات‌و‌مبهوت مانده بود. همان موقع‌ها بود که پیش  مــن می‌آمــد را تا بتواند پول آگهی خــودش در روزنامۀ صدا را بدهد. ســرانجام، به عمه‌هایــش التمــاس کرد که کمی به او وقت بدهند تــا فکرهایش را بکند. آن‌ها هم قبول کردند تا به او کمی وقت بدهند، اما نه بیشتر. حتی یک لحظه هم راحتش نمی‌گذاشتند. یکسره به او می‌گفتند: «تو یه نون‌خور اضافی هستی. تازه اگه تو هم نباشی، باز‌هــم مــا نمی‌دونیــم برای خودمون از کجــا غذا پیدا کنیم و شــکممون رو سیر نگه داریم.» همــۀ این‌هــا را قبلاً فهمیده بــودم و همان روز بعد از اتفاقــی که صبح افتاده بود، فکرهایم را کردم و تصمیمم را گرفتم. عصــر آن روزی کــه خواربارفــروش به خانۀ آن‌هــا آمد و از مغــازه‌اش نیم‌کیلو شیرینــی بــا خــودش آورده بود، وقتی آن دختر پیش او نشســته بود، من لوکریا را از آشــپزخانه صدا کردم و به او گفتم برود و در گوش او آرام بگوید که من جلوی در هســتم و همیــن‌الان می‌خواهــم چیــزی بــه او بگویــم. مــن به خــودم افتخار می‌کــردم و کلاً آن روز خیلــی خوشــحال بــودم. از خــودم خیلــی راضی بــودم و به خودم می‌بالیدم. به‌خاطر اینکه لوکریا را فرستاده بودم دنبالش، حسابی شوکه شده بود. قبل از اینکــه از آن حالــت شــوک بیرون بیاید، همان‌‌لحظه جلــوی در، به او گفتم که شما برایم بسیار محترم و ارزشمند هستید… بعد گفتم از اینکه لوکریا را فرستادم تا صدایتان کند، نباید شوکه شوید، من به او گفتم که آدم روراستی هستم و قبل از اینکــه تصمیــم خودم را بگیرم، همۀ جوانب را بررســی کــرده‌ام….

دربارۀ نویسنده، فئودور داستایوفسکی:

فئودور میخایلوویچ داستایفســکی، نویســندۀ مشــهور و تأثیرگذار روســی بود. پدرش پزشــک بود و از اوکراین بــه مســکو مهاجــرت کرده بــود و مــادرش، دختر یکــی از بازرگانان مســکو بود. او  در زمســتان1845 رمــان کوتــاه بیچارگان را نوشــت و از این طریــق وارد محافل نویســندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ سن‌پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. داستایفســکی فراز‌و‌نشیــب جامعــۀ روسیــه را به چشــم دیده بــود. در تمامی رمان‌هــای او، شــخصیت اصلــی داســتان، بــا مشــکلات روان‌شناســانه و عاطفی درگیر است. آثار او، روان‌شناسی انسان را در فضای اجتماعی، معنوی و سیاسی آشفتۀ روسیۀ قرن نوزدهم بررسی می‌کند و او یکی از بزرگ‌ترین روان‌شناسان در ادبیات جهان به‌ شمار می‌آید.  رمان‌های مشهور او جنایت و مکافات، ابله،  جن‌زدگان و  برادران  کارامازوف می‌باشد.

او کتاب نازنین را در دوران پختگــی خود، یعنی حدود 55 سالگی  نوشت. داستان این کتاب، ساختاری پیچیده و روان‌کاوانه دارد. اگرچه ظاهری ســاده دارد، اما خواننده را به تأمل در عمق درگیری‌های درونی شــخصیت‌های داســتان می‌کشــاند. در حقیقــت، این شــاهکار، زادۀ ذهن خلاق و قلــم بی‌نظیر نویسنده است.

فئودور میخایلوویچ داستایفســکی
فئودور داستایوفسکی

فهرست مطالب

  • مقدمه‌ای از نویسنده
  • بخش یک
  • فصل اول: من چه کسی بودم و او چه کسی بود
  • فصل دوم: پیشنهاد ازدواج
  • فصل سوم: درستکارترین مرد دنیا، با اینکه خودم هم باور نمی‌کنم
  • فصل چهارم: هی نقشه، پشت نقشه
  • فصل پنجم: دختر مهربان از کوره در رفت
  • فصل ششم: خاطره‌ای هولناک
  • بخش دو
  • فصل اول: رؤیای غرور
  • فصل دوم: پرده ناگهان فروافتاد
  • فصل سوم: حالا دارم خوب متوجه می‌شوم
  • فصل چهارم: من فقط پنج دقیقه دیر کرده بودم
  • دربارۀ نویسنده
وزن 100 گرم
ابعاد 21 × 14 × 1 سانتیمتر
انتشارات

نشر یک

شابک

9786228825472

قطع

رقعی

جلد

شومیز

مترجم

نگین لشگری

مناسب برای

بزرگسالان

صفحات

80

نویسنده

انتشارات نشر یک

نشر یک یک انتشارات ایرانی است که در زمینه چاپ و توزیع کتاب‌های متنوع در حوزه‌های ادبیات، روان‌شناسی، توسعه فردی و آموزشی فعالیت می‌کند. این انتشارات با تمرکز بر تولید محتوای باکیفیت و همکاری با نویسندگان و مترجمان مطرح، تلاش دارد آثار ارزشمند و تأثیرگذاری را به مخاطبان ارائه دهد. نشر یک با بهره‌گیری از طراحی حرفه‌ای و چاپ استاندارد، جایگاه ویژه‌ای در میان علاقه‌مندان به کتاب پیدا کرده است.
نقد و بررسی ها

نقد و بررسی وجود ندارد.

افزودن نقد و بررسی

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

موجود در انبار

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

ورود به سایت
کتاب نازنین
کتاب نازنین

قیمت اصلی: ۱,۶۰۰,۰۰۰ ریال بود.قیمت فعلی: ۱,۱۲۰,۰۰۰ ریال.

موجود در انبار