کتاب تصمیم گرفتم بیخیال باشم (راهنمای یک زندگی آرام در دنیای پرهیاهوی روابط) به انگلیسی (Being comfortable without effort) اثر کیم سو-هیون (Kim, Soo-Hyun) ترجمۀ مرجان شمیل شوشتری انتشارات یوشیتا
معرفی کتاب تصمیم گرفتم بیخیال باشم
در هیاهوی زندگی در دنیای مدرن، حجم زیاد قضاوتها، انتظارات و مقایسهها باعث میشود هر روز از خودمان دور و دورتر شویم.
دائم در تلاشیم تا نسخهای بینقص از خودمان بسازیم و در این مسیر آرامش درونیمان را از دست میدهیم. انگار که خوشبختی فقط در رسیدن به استانداردهایی است که جامعه برای ما تعریف کرده است. اما آیا واقعاً اینطور است؟
برای داشتن یک زندگی متعادل و آرام، گاهی باید بیخیال بعضی چیزها شد!
کتاب تصمیم گرفتم بیخیال باشم، اثر پرفروش کیم سوهیون، دعوتنامهای است به یک بیداری درونی. این کتاب به شما یادآوری میکند که ارزش واقعیتان در تأیید دیگران نیست، بلکه در پذیرش کامل خودتان است؛ آن هم همانطور که هستید.
معرفی کامل تصمیم گرفتم بیخیال باشم
این کتاب، به بررسی چالشها و پیچیدگیهای روابط انسانی میپردازد و به خوانندگان کمک میکند تا در این روابط تعادل را حفظ کنند. همچنین به موضوعات مهمی مانند احترام، مرزها، اعتماد، و تعاملات اجتماعی پرداخته و راهکارهایی برای مدیریت بهتر روابط ارائه میدهد. علاوهبراین، تأکید میکند که احترام به دیگران اهمیت دارد، اما درعینحال باید از خود دفاع کرد و اجازه نداد که دیگران ما را تحت فشار قرار دهند.
نویسنده با بررسی احساس تنهایی و چالشهای ناشی از بودن در کنار دیگران، به شما یادآوری میکند که در مواجهه با چالشهای روابط، باید هم انعطافپذیر باشید و هم درعینحال استحکام خود را حفظ کنید. این به معنای توانایی سازگاری با تغییرات و درعینحال حفظ اصول شخصی است.
در نهایت این کتاب به این مسئله تأکید دارد که بایستی در روابط خود بدون اینکه دائماً درگیر تنشها و چالشهای غیرضروری باشید، احساس راحتی و آرامش داشته باشید. با استفاده از اصولی که در اینجا مطرح شده است، میتوانید به بهبود کیفیت روابط خود بپردازید و زندگی رضایتبخشتری داشته باشید.
قسمتهایی از کتاب:
-
از جملۀ «بالاخره، تو در زندگی تنها هستی.» خوشم نمیآید. این جمله زیادی تلخ و بدبینانــه بــه نظر میرســد. اول میخواســتم با منطــق آن را رد کنم و بگویم همیشــه درست نیست، چون ما همیشه تنها نیستیم، اما باید این واقعیت را بپذیرم که هرکدام از مــا در لحظاتــی خاص، ناچاریم تنهایی را تجربه کنیم. فرقی نمیکند کســی کنارتان باشــد یــا نــه؛ وقتــی در تختخوابتــان دراز میکشــید، قــدم میزنیــد یــا غــذا میخورید، لحظههایی هست که تنها میمانید و طعم تنهایی را احساس میکنید. این شــکاف عاطفی، حتی با عضویت در پانزده انجمن اجتماعی یا داشــتن هفت دوســت صمیمی هم پر نمیشــود. ایــن به معنــای بیارزش بودن روابط نیســت، بلکه نشان میدهد که همۀ ما در وجودمان فضایی برای تنها بودن داریم. انزوایی بنیادین که ریشه در ذات و سرشت انسانی ما دارد و هیچ رابطهای نمیتواند جای آن را پر کند. اگر این فضای «تنهایی» را در درون خود نپذیرید، در دام رؤیای روابطی ایدئال و غیرواقعی گیر میافتید و باور میکنید که در زندگی تنها هستید. آن وقت، ممکن است به جــای ارتباطــات واقعی، به چیزهای ســطحی پناه ببرید و روابط انســانی را کم ارزش تلقــی کنید. درســت همانطور که چربــی نمیتواند جای پروتئیــن را بگیرد، رابطه هم نمیتوانــد عطش و کمبود ناشــی از تنهایی بنیادین شــما را جبــران کند. حتی اگر الان بهطــور موقــت بتوانید از تنهایی فرار کنید، در نهایت مجبور خواهید شــد دوباره با آن روبهرو شوید. پــس مــا بایــد قلمروی تنهایی خودمــان را بپذیریــم و درعینحــال، از ارتباطمان با دیگــران لــذت ببریــم. بــه درون خــود نــگاه کنید، دنیــای شــخصیتان را بســازید و یاد بگیرید چطور احساس خلأ تنها بودن خود را پر کنید. از بابــت تنهایی تــان ناراحــت نباشــید و بــه اشــتباه فکــر نکنید کــه فقط شــما تنها هستید و دیگران تنها نیستند. ما از دل تنهایی یاد میگیریم که عشق بورزیم و با عشق است که رشد میکنیم.
-
ایــن روزهــا، همــه از «قطــع رابطــه» حــرف میزننــد. پایــان دادن بــه یــک رابطــه، ســادهترین راهحل است و حس سبکی به آدم میدهد؛ برای همین است که خیلی ها، زود وسوســه میشــوند که به یک رابطه پایان بدهند، اما بعضیها بعد از پایان رابطه، به شدت آسیب میبینند و بعضی دیگر، پشیمان میشوند. کســانی که مدام روابط ناخوشایندشــان را قطع میکنند، دســت آخر تنها میشــوند، اطرافشان حسابی خلوت میشود و وقتی در تنها رابطۀ باقیماندهشان مشکلی پیش بیاید، دیگر نمیتوانند تحمل کنند و برای همین، از لحاظ روحی فرومیریزند و میشکنند. من هم روزی فکر میکردم راحت میتوان از شــرّ روابط مشکلدار خلاص شد، اما حالا میبینم که روابط، مثل قطعات برج جنگا، به هم پیوستهاند. وقتی از یک رابطه بیرون میآیی، تعادل بقیه هم به هم میریزد و در نهایت، همهچیز فرومیریزد. البته که پایان دادن به یک رابطه، راهحل کســانی اســت که با شما سازگار نیستند، خستهتان میکنند و احساساتتان را نادیده میگیرند. اگر پای خشونت یا سوءاستفاده در میان باشــد-حتی اگر خانوادهات باشــند- قطع رابطه تنها راه اســت، اما همانطور که برای یک ســرماخوردگی ســاده، داروی قوی تجویز نمیکنند یا به خاطر یک خرابی کوچــک، آن چیــز را دور نمیاندازنــد، نمیتــوان همــۀ روابــط را به خاطــر کوچکتریــن اختلافی تمام کرد. چیزی که لازم است، کمی زمان دادن به طرفین است.
دربارۀ نویسنده، کیم سو-هیون:
کیم سو-هیون به عنوان یکی از نویسندگان نسل جدید در کره جنوبی، در میان خوانندگان و منتقدان محبوبیت دارد. آثار او به دلیل عمق احساسی و بینشهای اجتماعیاش، مورد توجه قرار گرفتهاند و بسیاری از آنها به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند.

فهرست مطالب کتاب:
- مقدمه
- تصمیم گرفتم زندگی متعادلی داشته باشم
- فصل اول: بدون تحت تأثیر قرارگرفتن از دیگران، قوی باش
- فصل دوم: بیخیال باش و راحت زندگی کن
- فصل سوم: محترمانه رفتار کن، هیجانزده نباش
- فصل چهارم: مضطرب نباش و با شجاعت عمل کن
- فصل پنجم: بدون اینکه چیزی را تحمل کنی، با آن هماهنگ باش
- فصل ششم: محبت را بهجای بیتفاوتی انتخاب کن
- سخن پایانی: بیایید همدیگر را دوست داشته باشیم



نقد و بررسی وجود ندارد.